English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
atoll U صخرههای مدور داخل دریا
atolls U صخرههای مدور داخل دریا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
manhole U مسیر مدور داخل ناو
manholes U مسیر مدور داخل ناو
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
offshore U در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
rondelle U جسم مدور سنگهای قیمتی مدور زینتی
continental shelf U مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
lime rocks U صخرههای اهکی
petroloferous rocks U صخرههای نفت خیز
laterization U تبدیل سنگ به رسوب صخرههای قرمز
mudcapping U نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
geotectonic U مربوط به مبحث ساختمان وتشکیلات صخرههای پوسته زمین
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
neap tide U کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity U نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
mean sea level U سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
rotundate U مدور
roundish U مدور
circular U مدور
circulars U مدور
roundest U مدور
round U مدور
cylinderical U مدور
terete U مدور
circularity U مدور بودن
acyclic U غیر مدور
discus U صفحه مدور
induction disk U صفحه مدور
discuses U صفحه مدور
compass U گرد مدور
circumference U مسیر مدور
orbicular muscle U ماهیجه مدور
endless chain U زنجیر مدور
circumferences U مسیر مدور
medallions U قاب مدور
medallion U قاب مدور
circular mil U میل مدور
circular shift U شبفت مدور
mooring swivel U مدور مهار
circular weir U سرریز مدور
circularly U بطور مدور
circular scanning U تقطیع مدور
circular milling U فرز مدور
swivel piece U مدور لنگر
circular mil foot U پا- میل مدور
pie graph U نمودار مدور
orbicular U مدور کامل
swivel piece U مدور دو راه
rondel U جسم مدور
rotating table press U پرس مدور
curvature lines U خطوط مدور
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
round U دور زدن مدور
Di xue U [درگاه ورودی مدور]
mooring swivel U مدور چهار راه
cylinderical grinding U دستگاه سنگ مدور
roundest U دور زدن مدور
cylinderical lapping U صیقل کاری مدور
joinery sawbench U اره مدور نجاری
plain grinder U دستگاه چرخ سمباده مدور
dextral stair U [پله های مدور در راست و چپ]
cyclostyle U [ایوان ستون دار مدور]
cylinderical grinder U دستگاه چاقو تیزکنی مدور
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
holding anchorage U لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
fraise U گشادتر کردن سوراخ اره مدور
gin-rink U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
disc U [تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته]
gin-case U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gingang U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
gin-house U [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
disk U صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disks U صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
clochan U [ساختمان مدور ایرلندی که شبیه کندوی زنبور عسل بود.]
dialed U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled U تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
circular carpet U قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
acrostolium U [قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
inside <adv.> <prep.> U در داخل
aboard U داخل
interiors U داخل
interior U داخل
insides U داخل
anie U داخل
inside U داخل
within <prep.> U در داخل
interiorly U از داخل
intra U داخل
withindoors U در داخل
lineball U داخل
within U در داخل
main U دریا
lough U اب دریا
the blue U دریا
meerschaum U کف دریا
acajou U دریا
overboard U در دریا
sea bed U کف دریا
saltwater U اب دریا
on the sea U دریا
spume U کف آب دریا
seabed U کف دریا
ocean foam U کف آب دریا
beach foam U کف آب دریا
floods U رو د دریا
flooded U رو د دریا
flood U رو د دریا
sea foam U کف آب دریا
the deep U دریا
benthos U ته دریا
cuttle bone U کف دریا
cuttlebone U کف دریا
asea U به دریا
asea U در دریا
sea foam U کف دریا
sea froth U کف دریا
sepiolite U کف دریا
d.j.'s locker U ته دریا
at sea U در دریا
high water line U خط مد دریا
holm U دریا
meerscham U کف دریا
waterscape U اب دریا
the wave U دریا
bree U دریا
merest U دریا
ground U کف دریا
channelled U دریا
channeling U دریا
channel U دریا
seas U دریا
sea U دریا
high tide U مد دریا
high water U مد دریا
channels U دریا
channeled U دریا
high tides U مد دریا
mere U دریا
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
ingressive U داخل شونده
ingoing U داخل شونده
intratheater U در داخل صحنه
inbound U داخل مرز
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
intraspecies U داخل گونهای
introgresseive U داخل شونده
inboard U داخل کشتی
in and out U داخل وخارج
intraspecific U داخل گونهای
inhaul U به داخل کشیدن
inhaul U به داخل کشنده
interneural U داخل عصبی
interneuron U داخل عصبی
interservice U داخل قسمت
interurban U داخل شهری
intermolecular U در داخل ذرات
inward U داخل رونده
interchart U در داخل نقشه
intradivision U در داخل لشگر
intrant U داخل شونده
inside wiring U سیمکشی داخل
intercellular U داخل سلولی
implosion U انفجار از داخل
implode U از داخل ترکیدن
anieoro U به طرف داخل
incorporate U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
incorporating U داخل کردن
to step in U داخل شدن
to step inside U داخل شدن
to walk in U داخل شدن
withindoors U افراد داخل
work in U داخل کردن
impenetrable U داخل نشدنی
uchi uke U دفاع از داخل
to work in U داخل کردن
cross hair U خط داخل دوربین
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
heave in U کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he is not in it U داخل نیست
grind internally U داخل را ساییدن
engaged in war U داخل جنگ
to cut in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
to go into U داخل شدن در
to play at U داخل شدن در
intromit U داخل کردن
on line U داخل رده
entered U داخل شدن
to line-jump U داخل صف زدن
enter U داخل کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com